وقتی برگشتیم خونه ی خودمون...
آرش عزیزم 22 روزت بود که بر خلاف میل مامان جون و بابا جون و خاله نسیم و به اصرار بابایی برگشتیم خونه ی خودمون. تو این 22 روز مامان جون و بابا جون خیلی برامون زحمت کشیدن. دستشون درد نکنه. تو این مدتی که اونجا بودیم به لطف مامان جون من یه مامان حرفه ای شده بودم و همه ی کاراتو دیگه خودم میتونستم انجام بدم ولی واقعا جز نگهداری از تو به هیچ کار دیگه ای نمیرسیدم!!! تا وقتی خونه ی مامان جون بودیم شبا خوب میخوابیدی ولی وقتی که اومدیم خونه ی خودمون دیگه شبا یکریز گریه میکردی و تا ساعت 3 -4 شب بیدار بودی و من و بابا رو کلافه میکردی !!! گاهی وقتا بابا تو طول شب فقط یک ساعت میخوابید و فرداش بیدار میشد و میرفت سر کار ( الهی بمیرم براش)! گریه...