آرشآرش، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

آرش زندگی مامان و بابا

وقتی برگشتیم خونه ی خودمون...

آرش عزیزم 22 روزت بود که بر خلاف میل مامان جون و بابا جون و خاله نسیم و به اصرار بابایی برگشتیم خونه ی خودمون. تو این 22 روز مامان جون و بابا جون خیلی برامون زحمت کشیدن. دستشون درد نکنه. تو این مدتی که اونجا بودیم به لطف مامان جون من یه مامان حرفه ای شده بودم و همه ی کاراتو دیگه خودم میتونستم انجام بدم ولی واقعا جز نگهداری از تو به هیچ کار دیگه ای نمیرسیدم!!! تا وقتی خونه ی مامان جون بودیم شبا خوب میخوابیدی ولی وقتی که اومدیم خونه ی خودمون دیگه شبا یکریز گریه میکردی و تا ساعت 3 -4 شب بیدار بودی و من و بابا رو کلافه میکردی !!! گاهی وقتا بابا تو طول شب فقط یک ساعت میخوابید و فرداش بیدار میشد و میرفت سر کار ( الهی بمیرم براش)! گریه...
5 دی 1391

روزای اولی که آرش اومده بود...

عزیز دلم روز اولی که بدنیا اومده بودی اونقدر زیبا و دوست داشتنی بودی که همش دوست داشتم بشینمو نگات کنم. پوست روشن و موهای بلند مشکیت خیره کننده بود . همش خدا رو بخاطر اینکه پسر زیبا و سالمی بما داده بود رو شکر میکردم. گلم تو اینقدر کوچیک بودی که روزای اول میترسیدم لباساتو بپوشم یا پوشکتو عوض کنم و تمام کاراتو مامان جونی انجام میداد ولی یواش یواش یاد گرفتم. اینم عکس گل پسری روز اولی که بدنیا اومده بود:   ببین با ناخونای بلندت صورت قشنگتو چیکار کردی مامانی اینم اولین فیگورای خواب گل پسرم: پسرم وقتی بدنیا اومدی آثاری از زردی نداشتی و من و بابا خیلی خوشحال بودیم که تو زردی نداشتی ولی روز دوم بعد از تولدت وقتی که ماما...
4 دی 1391