آرشآرش، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

آرش زندگی مامان و بابا

وقتی برگشتیم خونه ی خودمون...

1391/10/5 16:44
نویسنده : مامان آرش
242 بازدید
اشتراک گذاری

آرش عزیزم

22 روزت بود که بر خلاف میل مامان جون و بابا جون و خاله نسیم و به اصرار بابایی برگشتیم خونه ی خودمون. تو این 22 روز مامان جون و بابا جون خیلی برامون زحمت کشیدن. دستشون درد نکنه. تو این مدتی که اونجا بودیم به لطف مامان جون من یه مامان حرفه ای شده بودم و همه ی کاراتو دیگه خودم میتونستم انجام بدم ولی واقعا جز نگهداری از تو به هیچ کار دیگه ای نمیرسیدم!!!

تا وقتی خونه ی مامان جون بودیم شبا خوب میخوابیدی ولی وقتی که اومدیم خونه ی خودمون دیگه شبا یکریز گریه میکردی و تا ساعت 3 -4 شب بیدار بودی و من و بابا رو کلافه میکردی آخگریهگریه!!!

گاهی وقتا بابا تو طول شب فقط یک ساعت میخوابید و فرداش بیدار میشد و میرفت سر کار خمیازه ( الهی بمیرم براش)!

گریه های ناشی از نفخ شکمت با هیچ دارویی خوب نمیشد و اینقدر از گریه کردن خسته میشدی که خوابت میبرد عزیز مامانی ولی خدارو شکر با قطع داروهات رفته رفته بهتر شدی.

اینجا فقط 22 روزت بود عزییز دلم:

آرش خان 37 روزه:

40 روزگی که بردیمت بهداشت وزنت 4400kg ,  و قدت 53/5cm بود.

 

واکسن 2 ماهگی

واکسن 2 ماهگیتو بخاطر عروسی پسر خاله ی مامانی(عمو نوید) با 3 روز تاخیر یعنی روز 25 شهریور زدیم. عزیزم فقط موقع تزریق واکسن یکمی گریه کردی بعد زودی بهت استومینوفن دادم و آروم شدی و خوابیدی و مرتب کمپرس آب سرد میذاشتم روش که دردش آروم بشه. اون روز خاله نجمه و گلشید و باباییش ناهار مهمون ما بودند و تو بخاطر خوردن استومینوفن همش خواب بودی و گلشید هم اون روز همش گریه میکرد. از روزی که واکسن 2 ماهگیتو زدیم دیگه شبا زود میخوابیدی!

اینم عکس گل پسرم روزی که واکسن 2 ماهگیشو زدییم:

تو 2 ماهگی

وزن:       5kg

قد:   57/5cm

         .... قربون قد و بالات برم الهی....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله نسیم
7 دی 91 21:06
الهی خاله قربونت بشه عزیزم
شقایق مامان آرشا
16 اسفند 91 20:35
سلام عزیزم وبلاگ قشنگی دارید خوشحال میشم تبادل لینک کنیم.موافقتتون رانظر بذارید.