آرشآرش، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 7 روز سن داره

آرش زندگی مامان و بابا

هفت ماهگی نفسم

1391/11/28 15:05
نویسنده : مامان آرش
331 بازدید
اشتراک گذاری

آرش عزیزم

مدت زیادی از نوشتن مطلب قبلی میگذره و من وقت نوشتن مطلب جدید رو نداشتم حتی مطلب قبلی رو با عجله و بدون عکس گذاشتم!!ناراحت توی این مدت بخاطر دندونای قشنگی که در آوردی یکم بهونه گیر شده بودی ولی زندگیم اصلا اذیتم نکردی و خدا رو شکر اصلا مریض نشدیماچ.

 توی این مدت اینقدر شیرین و دوست داشتنی شدی که من و بابایی کارمون شده نشستن و نگاه کردن به شیرین کاری های تو! اگه یه شب نبریمت پیش مامان جون و باباجون خودشون برای دیدنت میان پیشمون! مخصوصا بابا جون که البته شما هم خیلی دوستش داری! و هر وقت بابا جون سینا رو بغل میکنه شما ناراحت میشی عزیز دلمناراحت. و البته سینا هم وقتی باباجون شما رو بغل میکنه اعتراض میکنهقهر!

والبته باید بگم که عمه ها و دختر عمه ها مخصوصا عمه سمیرا هم شما رو خیلی دوست دارند و البته عمو ها و زنعمو مریم و شما هم خیلی سپهر جون رو دوست داری.

از اتفاقای قشنگی که توی هفت ماهگیت افتاده اول دندون درآوردنته که برات نوشتم و بعدش هم نشستنته قربونت برم الهی. وقتی که شش ماه و بیست روزت بود دیگه بدون کمک و بدون احتیاج به تکیه گاه میتونستی بشینی عزیز دلم. از شیرین کاریات بگم که توی پستونکت فوت میکنی و صبح که از خواب پا میشی کلی آواز میخونی و هر وقت بابایی آواز میخونه وقتی ساکت میشه فوری شما شروع میکنی به خوندن و...

چون اینجا توی بهمن ماه هوا خیلی خوبه  چند بار رفتیم پارک و گردش که عکساشو برات میذارم:

اولین باری که بردمت پارک، با زنعمو و سپهر رفتیم پارک خانواده:

5 بهمن،1391 ،  باغ باباجون:

 

20 بهمن 1391 : سمر - آرش - سپهر

 

22 بهمن 1391، شهربازی پارک رعنا:

 

با شروع ماه هفت دیگه سوپم بهت میدم و البته بستنی که خیییییلی دوست داری فدات بشم الهی.

قربون خودت و هویج خوردنت بشم جیییگرمماچقلبماچ

 

اینم یه عکس از یه پسر خنده رو با دوتا مروارید خوشکلقلبقلبقلب

 

پایان هفت ماهگی

وزن:  7900 کیلوگرم

قد:      70 سانتی متر

 

****  هفت ماهگیت مبارک پسر قشنگم ***

 

 

 

 

 

                        

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آيسا
29 بهمن 91 11:24
خاله جون 7 ماهگيت مبارك.ماشاا... چقدر ناناز شدي.آيساي من هم عاشق هويج خوردنه و هويج كلي سرگرمش ميكنه.موفق باشي آقاگل
مامان محمدپارسا
10 اسفند 91 14:56
ماشالا خاله جون چقدر نازی
ماشالا ماشالا ماشالا چشم نخوری انشالا
دست مامان گلت درد نکنه که خاطراتتو اینقدر قشنگ یادداشت میکنه
در ضمن 7 ماهگیت مبارک گلم

مرسی خاله که بهمون سرزدی

الناز سیندرلا
24 تیر 92 19:27
عزیزم همینطوری وبلاگارو میدیدم گفتم وبلاگ شماهم ببینم
خداییش چه پسر نازی دارین خداحفظش کنه خیلی شیرینه عاشقشم


مرسی عزیزم