یازده ماهگی و گرماااا
آرش عزیزم
خیلی وقته که خاطرات قشنگمونو یادداشت نکردم آخه شما خییلی شیطون شدی و مامانی هم وقت هیچ کاری رو جز مراقبت کردن از شما نداره گل پسرم. جونم برات بگه دیگه ماشالا برای خودت مردی شدی و همین روزا یک سالت تموم میشه و من و بابایی خوشحال از اینکه تو روز بروز بزرگتر و خواستنی تر میشی عزیز دلم.
دیگه از روی مبل و تخت براحتی پایین میای( یه دنده عقب خوشکل میگیری و لیز میخوری)( از پایان 11 ماهگی)،دستت رو به دیوار و وسایل میگیری و دور تا دور خونه راه میری، ولی هنوز نمیتونی مستقل راه بری عزیزم،جاروی دستی رو میگیری و برای مامان جارو میکنی،در تمام کابینت ها رو باز میکنی و تمام وسایلشونو بیرون میریزی، تقریبا روزی 1000 بار این کارو انجام میدی و مامان بیچاره مجبوره روزی هزار بار جمشون کنه!!!.
لی لی حوضک یاد گرفتی و دستت رو هم جلوی دهنت میزاری و هوا هوا میکنی، وقتی تلویزیون نگاه میکنیم، بابا بهت میگه آرش بیا شبکه رو عوض کن، فوری میای کنترلو میگیری جلوی تلویزیون!
لباسا رو که روی رخت آویز پهن میکنم بلافاصله پشت سر من میکشیشون پایین!!! وقتی کامپیوتر روشنه در سی دی روم هی باز میکنی و میبندی!!!
قربون قد و بالات برم دستت هم دیگه به روی میز ناهارخوری و میز توالت میرسه و وسایل روشون از دستت در امان نیستن!!
موبایل من یا بابا که زنگ میخوره یا اس ام اس میاد تو زودتر متوجه میشی ومیری سراغشون جییگرم.
اینم چندتا عکس از این روزها:
علی کله- 10/4/92
بعدا عکسهای بیشتری برات میذارم عزیز دلم.